به گزارش نبض وطن؛ دهه دوم تیرماه، ایام شهادت پاسدار شهید حجت الله کرمی است و امسال دوازدهمین سالگرد آسمانی شدن اوست.
آخرین دستنوشته شهید:
از برگ گل نازکتری، از هرچه گویم بهتری/ خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری
میرسد روزی که بی من روزها را سرکنی/ میرسد روزی که مرگ دوست را باور کنی
میرسد روزی که با گریه کنار قبر من/ خاطرات کهنه ام را مو به مو از بر کنی
۱۹ تیرماه سالروز شهادت شهید حجت اله کرمی از پاسداران و فدائیان ولایت شهر چمگردان از توابع شهرستان لنجان اصفهان است، این شهید والامقام در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۶۱ در خانواده ای متدین و انقلابی چشم به جهان گشود.
وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در چمگردان گذراند و در مقطع متوسطه دوم در رشته ریاضی فیزیک از مرکز پیش دانشگاهی خواجه نصیر زرین شهر دیپلم گرفت. از همان ایام نوجوانی با عضویت در پایگاه بسیج سیدالشهداء(ع) چمگردان، عشق خود به سربازی ولایت را به همگان اثبات نمود.
فعالیتهای خالصانه او در پایگاه و هیات آن که مزین به نام حضرت زهرای اطهر(س) بود، زبانزد عام و خاص شد، حجت ا… میثاق خود را برای دفاع از اسلام و ارزشهای ناب انقلاب با عضویت در سپاه در سال ۱۳۸۳ تکمیل کرد، عضویت در گردان تخریب و حضور در ماموریتهای حساس و مهم از وی شخصیتی صبور و شجاع ساخته بود.
سرانجام این دلاور عاشق در ۱۹ تیرماه ۱۳۹۱ در منطقه شمال غرب و در حین پاکسازی منطقه از تلههای انفجاری گروه تروریستی پژاک، به آرزوی دیرینهاش رسید و آسمانی شد، آقارضا تنها یادگار این شهید بزرگوار یک هفته پس از شهادت پدر متولد شد تا دنباله رو راه نورانی پدر شهیدش باشد.
در ادامه جلوههایی از زندگی زرین این شهید سعید را به نظاره می نشینیم.
تقید به نماز اول وقت
ساعت یک و نیم بعد از ظهر حجت الله و همکارش بعد از ماموریت چند ساعته در اصفهان، به ترمینال زاینده رود رسیدند، وقتی سوار مینی بوس شدند همکارش سرش را به صندلی تکیه داد و چشمانش را بست، حجت الله نگاهی به ساعتش کرد و به دوستش گفت: یک ربع پیش اذان را گفتنند، پیاده شو بریم نماز بخونیم، دوستش گفت: حالا فرصت هست، وقتی به خانه رسیدیم نماز می خوانیم، حجت الله با مهربانی گفت: می دانی اگر در راه اتفاقی برایمان بیفتد و از دنیا بریم نمازمون قضا حساب میشه؟دوستش دست روی سینه گذاشت و گفت: چشم، هر چه شما بگویید.
اولین زیارت
یکروز پس از ازدواج، حجت الله و همسرش در خیابان منتهی به حرم امام رضا (ع) پیاده می رفتند، وقتی چشمشان به گنبد و گلدسته ها افتاد، دست ادب به سینه گذاشتند و از دور سلام فرستادند، بعد از خواندن اذن دخول، با حال تضرع وارد حرم شدند و به رواق دارالحجه رفتند، پس از خواندن زیارت نامه، زیارت جامعه کبیره را در کنار هم ایستاده خواندند.
حجت الله حال خوشی داشت، دستهایش را رو به آسمان گرفت و گفت: ” اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک” همسرش با گونه های خیس، آمین گفت. آن لحظه فکرش را هم نمیکرد که روزی حجت الله در بهترین لحظه های زندگی از کنارش پر بکشد.
برات شهادت
با دوستش برای آموزش عقیدتی راهی مشهد شدند، وقتی به محل اقامت رسیدند وسایل را گذاشتند و آماده شدند بروند برای زیارت آقا. آن روز قرار بود بعد از زیارت برای صرف ناهار میهمان مهمانسرای حضرت باشند، ترافیک خیابانهای منتهی به حرم سنگین بود و کمی دیر به مهمانسرا رسیدند، حجت الله از دوستش پرسید: امروز چندمه؟ پاسخ داد: ۱۹ تیر، آهی کشید و گفت: یادت هست پارسال همین موقع کجا بودیم و چه کار می کردیم؟ دوستش گفت: تشییع شهدای گمنام شهر خودمون چمگردان.
۱۹ تیرماه۱۳۸۹ پنج شهید گمنام میهمان مردم شهر چمگردان بودند، حجت ا… به گنبد امام رضا (ع) نگاه کرد و گفت: الحمدلله در یک روز مشترک از این دو سال خدا رزقهای خوبی بهمون داده، جالبه نه؟ دوستش سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت: اصلا حواسم نبود، حجت الله با تمام وجود گفت: انشاءالله سال آینده در همین روز، یک رزق بهتر بهمون بدهند و اینچنین بود که سال بعد در همین تاریخ به واسطه امام رئوف(ع) خلعت زیبای شهادت بر قامت رعنایش نشست.