به گزارش نبض وطن به نقل از ایسنا، سالهاست که میشنویم بحران آب گریبان کشورمان را گرفته است. در خبرها راجع به فرونشست دشتها میخوانیم و هنگام تابستان منتظر قطع شدن آب خانهمان هستیم. به راستی چگونه به این مرحله رسیدیم؟
برای بررسی جامع وضعیت آبی کشور، دکتر احسان دانشور، محقق ارشد دانشگاه لیورپول، بخشی از سئوالات پیرامون آب و مشکلات آب را پاسخ داد.
تاریخ نگاران عصر باستان، ایران را کشوری گرم و خشک توصیف کردهاند. با این حساب آیا هنگام صحبت درباره بحران آبی ایران، از پدیدهای جدید سخن به میان میآوریم یا از یک واقعه عادی و بارها تکرار شده در تاریخ این سرزمین؟
سئوال بسیار خوبیست. همانطور که میدانید از قرنها پیش ما در زمینه صنعت آب پیشرفتهای زیادی داشتهایم. اگر برگردیم به چند هزار سال پیش، حتی قبل از هخامنشیان، میبینیم که در خوزستان کارهایی برای جمعآوری و استفاده از آب باران، تصفیه آب برای آشامیدن خود و حیوانات و انتقال آب از مسافت های زیاد انجام شده است. در آثار به جا مانده از دوران هخامنشی بطور مثال تخت جمشید نیز شاهد وجود شبکه جمع آوری و دفع فاضلاب هستیم. و در قرن دهم دانشمند ریاضیدان و آبشناس حسن کرجی را داشتهایم که در زمینه فیزیک آب تحقیق کردهاست.
به علاوه اجداد ما قناتها را هم به عنوان راهحلی برای مدیریت و استفاده از آبهای زیرزمینی اختراع و حفر کردهاند. تا قبل از قناتها، بیشتر استفادههای تکنیکی از آبهای سطحی بوده؛ ولی به وسیله قنات، ایرانیان توانستند آب را از سفرههای آب زیرزمینی استخراج کنند و با استفاده از شیب هیدرولیکی و فیزیکی آب را به سطح بیاورند؛ قنات آب ذخیره شده در ابرفتهای دامنه کوهها را از محل ذخیره اصلی، به محل مصرف میرساند.
حداقل در چندهزارسال اخیر، اقلیم ایران یک اقلیم خشک و نیمه خشک بوده و تمام تمدنهای به وجود آمده در منطقه ما حول آب شکل گرفتهاند؛ مثل تمدنهای ناحیه بینالنهرین. در واقع غیر از ناحیه شمالی کشور، باقی مناطق ایران بنحوی با مشکل کمبود آب مواجه هستند. در دوران گذشته شاید به دلیل جمعیت کمتر و فعالیت های کمتر صنعتی و کشاورزی، یا دلایل دیگری، مشکل کمبود آب تا این حد بحرانی نبوده است. امروز روشهای مدیریت آب بخصوص آب های زیرزمینی، به دلیل افزایش جمعیت پیچیده شدهاند و دخالت بشر هیچگاه تا این اندازه در کاهش و تخریب منابع آب مشهود نبوده است.
پس بحران آب، به این شکل، مسئلهای جدید برای ایران است؟
دو بحث در اینجا وجود دارد؛ یکی بحث مناطق نیمه خشک که اصولا دچار کمبود بارش هستند و اجداد ما از دوران باستان راهحلهایی را برای مقابله با آن، مثل قناتها یا کانال کشی از رودخانهها را پیدا کرده بودند. جمعیت این اقلیم با شرایط اقلیم سازگاری پیدا کرده بودند و این در نحوه مصرف آب و الگوی کشاورزی خود را کامل نشان داده است. مورد دوم که جدید است و در پنجاه سال گذشته شروع شده و الان در اوج خود است دخالت های بشر در طبیعت، افزایش جمعیت و به تبع آن نیاز بیشتر به مصرف ونهایتا تغییر اقلیم در چند سال گذشته که تغییر الگوی بارندگی و افزایش تدریجی دما را باعث شده است. تغییرات اقلیمی باعث شدهاند در مناطق نیمه غربی کشور بارشهای تند و سیلآسا افزایش پیدا کنند و سیلاب جاری شود، و در نیمه دیگر کاهش شدید نزولات جوی که باعث خشکیدگی و طوفانهای شن میشود.
آیا بشر باید خود را با این تغییرات هماهنگ کند و از مناطق خشک به مناطق پربارش مهاجرت کند؟
این امر همین الان هم رخ داده است. متاسفانه در تمام دنیا شاهد چنین مهاجرتهایی هستیم. در شرق آفریقا بسیاری از قبایل به دلیل خشکسالی به شهرها مهاجرت کردهاند که بخشی از درگیریهای مسلحانه سودان و سومالی به همین دلیل است. در کشور خودمان نیز این قضیه را داریم و در آینده احتمالا شاهد افزایش مهاجرت خواهیم بود.
امروز به دلیل عدم رعایت عدالت محیط زیستی بطور مثال در سیستان و بلوچستان و یا خوزستان، موجهای مهاجرتی به سمت مناطق برخوردار را شاهدیم. این مهاجرت ها حاصلجمع تخریب محیط زیست توسط انسان و طرح های توسعه، افتضاح مدیریت منابع آب کشور در بیست سال گذشته به اوج رسیده و نهایتا تغییر اقلیم. در این امر، هم تصمیات حاکمیتی مقصر هستند و هم تغییرات اقلیمی. این دو عامل دست به دست هم میدهند و نقاطی را دچار کمبود آب میکنند و ساکنین آن را مجبور به مهاجرت. چاهها در روستاها خشک میشود و ساکنین روستا تصمیم میگیرند از آنجا بروند. مدیریت اشتباه منابع آب، باعث فشار زیاد روی منابع آب زیرزمینی و کاهش تراز آن و نهایتا فرونشست میشود و سطح تبخیر را در سد ها افزایش میدهد و تغذیه طبیعی آبخوان را قطع میکند و شما میبینید در شهر دهدز که بین دو سد کارون سه و چهار واقع است آب آشامیدنی و کشاورزی ندارد.
به غیر از کمبود آب، بحث آلودگی منابع آب نیز وجود دارد. در خوزستان رودخانههای پرآبی وجود دارد ولی چون کیفیت شیمیایی و بیولوژیک آن در پایین دست بسیار ناپایدار و بیشتر از حد استاندارد است و بطور مثال شوری بالا دارد باعث میشود تا مردم بیآب باشند و نخلستان ها خشک بشود و از آن مناطق مهاجرت کنند.
آیا سیستم سنتی قناتها در ایران، عملا کارآمدتر از روشهای نوین بوده است؟
قناتها سیستمهای بسیار سادهای هستند که به شما امکان استفاده از آب زیرزمینی، بدون استفاده از پمپ را میدهند. یعنی آب در ارتفاعات توسط میله افقی اصلی به سطح زمین میرسد بدون هیچ پمپ و انرژی. این نکته مثبت قناتهاست ولی نکته منفی آن در اینست که اجازه کنترل آب را نمیدهد. شما میتوانید میزان آب یک چاه را کنترل کنید ولی آب قنات را خیر.
با توجه به میزان مصرف آب در زمانهای گذشته، قناتها بهترین راهحل بودهاند. فقط ۵۶ قنات در دشت تهران داریم که تمام کشاورزی منطقه در گذشته، با استفاده از این قناتها انجام میشده است. ، و تا زمانی که آب بوده کشاورزی میکردند، لایروبی و استفاده از قناتها شاید یک راهکار باشد اما امروز مشکل ما چیز دیگری است. ما نباید اجازه دهیم آب بیشتری از منابع زیرزمینی مصرف شود. نکته اصلی اینجاست. تا زمانی که طرحهای احیای منابع آب زیرزمینی را در بالادست و تغذیه سفرههای آب زیرزمینی را انجام ندهیم، استفاده بیشتر از آب زیرزمینی ما را دچار مشکل خواهد کرد. درحال حاضر از مجموع ۶۰۹ دشت ایران، ۴۱۰ دشت ممنوعه هستند. یعنی هیچ چاه جدیدی نباید در این دشتها حفر شود.
در حقیقت ما اکنون در بسیاری از نقاط کشور اصلا آبی نداریم که بخواهیم با قنات یا روش دیگری آن را از اعماق زمین بیرون بیاوریم. مشکل ما یک پله بالاتر است و باید تصمیم بگیریم که چگونه از سفرههای آب زیرزمینی موجود حفاظت کنیم و اجازه ندهیم وضعیت از آنچه هست بحرانیتر شود.
آیا درست است که چاهها را کف شکنی کنیم و از سفرههای آب عمیقتر بهره ببریم؟
بستگی به منطقه دارد. برای مثال در استان فارس چون اکثر منابع آب زیرزمینی در سنگهای آهکی هستند و سیستمهای آهکی میتوانند منابع عظیم آب را در خود نگهدارند، شاید بشود به آب بیشتری دست پیدا کرد اما استفاده از این منابع هم راهکار نهایی نخواهد بود. تا زمانی که فرهنگ مصرف آب، چه شرب چه صنعتی و چه کشاورزی، بهینه نشود، آوردن منابع آبی بیشتر کمکی نخواهد کرد، چند سال دیگر دوباره کمبود خواهیم داشت، همانطور که ساختن اتوبان به حل مشکل رانندگی، در جامعهای فاقد فرهنگ رانندگی، کمک نمیکند.
امروز در جنوب کشور و سیستان و کرمان، چاههایی به عمق ۷۰۰ متر وجود دارد و حتی پروژههای عمیقتری هم در دست انجام است. ولی بازهم جوابگوی مسئله تامین آب نخواهد بود. به نظر من قدم اول در این راه، جلوگیری از هدر رفت آب شیرین و بهینه کردن مصرف آب است. هیچ میدانید در شیراز چند درصد آب شرب به دلیل فرسودگی لولهکشی هدر میرود؟ چقدر آب را به دلیل تبخیر از دست میدهیم؟
امسال که کاهش شدید بارش را تجربه کردهایم، باید ببینیم منابع آبی قابل تخصیص برای کشاورزی و شرب کجاست. آیا آب پشت سدها کفایت میکند؟ کشاورزی پایین دست سدها در چه وضعیتی است؟ مقدار زیادی از آب رها شده از سدها، تا بخواهد برسد به مناطق کشاورزی، وارد زمین شده و چیز زیادی دست کشاورز نمیرسد. خصوصا که این روزها بسیاری از کشتها از دیم به آبی تغییر حالت دادهاند. و این امر خود بحث امنیت غذایی را شاخص میکند.
کشت محصولات نامتناسب با اقلیم، چه نقشی در بحران آبی کشور داشته است؟
اولا اصرار بر خودکفایی گندم، فشار زیادی را بر کشاورزان، زمینهای کشاورزی و منابع آبی ما وارد کرده است. در استان فارس اکثر زمینها دیم بودهاند. ولی در سالیان اخیر این زمینها به سمت کشت آبی گندم رفتند تا بازدهی محصول بیشتر شود. در ظاهر کار خوبی بوده ولی در حقیقت به منابع آب فشار زیادی وارد کرد.
در مرحله بعد، برخی زمینها که به طور سنتی محصول دیگری را کشت میکردند، رو آوردند به کشت محصولات آببری مثل برنج که متعلق به مناطق پر بارش است. ولی اکنون در فارس و خوزستان و اصفهان شاهد برنجکاری هستیم. علاوه بر مصرف زیاد آب، چون این شالیزارها در مناطق گرم هستند، تبخیر بالا و هدر رفت زیاد آب را هم شاهد هستیم. و این کشت دیم نیست و آب از چاهها و رودخانهها میآید.
نوع دیگر محصولات نامناسب با اقلیم، صیفیجات است؛ مثل هندوانه که آب بسیار زیادی مصرف میکند. این هندوانه را صادر میکنیم! چه عالی! آب شیرین را به زمینهای کشاورزی میاوریم و یک محصول پرمصرف را کشت میکنیم. کشاورزان از کشت هنداونه به دلیل امکان صادرات و درآمد خوب استقبال میکنند. در این جا کارشناسان کشاورزی بحث آب مجازی را مطرح میکنند. اینکه با تغییر الگوی کشت از محصولات آببر به محصولات سازگار به کمآبی، بقیه محصولات را وارد کنیم نا به این منوال آب کمتری در کشاورزی مصرف شود. در کنار تغییر الگوی کشت راندمان آبیاری هم خائن اهمیت است …
علاوه بر اینها، در حاشیه شهرها، خصوصا حاشیه شهر شیراز، تبدیل منابع طبیعی به باغشهر، و در مناطقی وسیعی از کشور تفکیک زمین های بزرگ کشاورزی و ایجاد زمینهای خرد کشاورزی را شاهد هستیم. تصور کنید ۱۰ هکتار زمین وجود دارد و یک حلقه چاه در آن. صاحب زمین فوت میکند و زمین ارث میرسد به پنج نفر. حال هر پنج نفر میخواهند یک چاه آب مستقل داشته باشند. اینگونه باغشهرها و زمین های خرد، آبی را که باید مصارف دیگری داشته باشد را مصرف میکنند. حتی اگر آب زیادی هم وجود داشته باشد، این موضوع باعث ایجاد ناعدالتی آبی خواهد شد. افراد برخوردار از آب موجود بهرهبرداری میکنند ولی چاه کشاورزان پایین دست خشک میشود!
تمام این موارد دست به دست هم میدهند تا کل کشور دچار کمبود آب شود به دلیل عدم مدیریت صحیح آب. در خوزستان درست است که احداث سدهای متعدد روی کارون باعث ذخیره آب شده، ولی سطح تبخیر گستردهای را هم ایجاد کرده است تالاب ها خشک شده اند، مرکز ایجاد ریزگرد شدهاند و حجم حقآبه کارون را به حد پایین رساندهاند بنحوی که این امر باعث میشود به دلیل شرایط خاص کارون، در پایین دست شوری و آلودگی را شاهد باشیم. بحث مدیریت آب، مسئلهای یک جانبه یا دو جانبه نیست؛ بلکه جامع و کلی است.
موضوع دیگری که مغفول مانده، تغذیه سفرههای آبی توسط سیلاب است. در چندین نقطه تحقیقات بسیار خوبی صورت گرفته است. خصوصا در استان فارس که از لحاظ تحقیقات آبی در کشور پیشرو است. اما متاسفانه در مراتب تصمیمگیری نظر صاحبنظران کمتر مورد توجه قرار گرفته است. خصوصا به این دلیل که تصمیمات متمرکز و فقط در تهران گرفته میشود. و این ضربه بزرگی را به منابع آب زیرزمینی وارد کرده است. اکنون در مناطقی از استان فارس ما شاهد سطح افت آبی زیادی هستینم مثل حوضه دریاچه بختگان.
دلیل اصلی خشک شدن بختگان چیست؟
آّبی به آن نرسید! حقابه آن قطع شده، هم از آب سطحی و هم زیرزمینی منطقه برداشتهای بیرویه شد، و دو سدی که روی رودخانه کر و سیوند احداث کردند و حفر جاه های متعدد کشاورزی در حاشیه روز کر همه باعث کاهش حقآبه بختگان و آب ورودی به آن شد. همه اینها وقتی دست به دست هم دادند، به خشکی حوزه بختگان منجر شدند. تمام منطقهای که آبهایش جمع و به بختگان سرازیر میشد، اکنون جز دشتهای قرمز کشور است. یعنی از حد تنش گذشتهاند و جز دشتهای ممنوعه و ممنوعه بحرانی هستند.
این نکته را هم اینجا بگویم که در سال آبی ۹۸-۹۹ ما ۱۷۰ شهر با تنش آبی در کشور داشتیم ولی اکنون ۲۴۵ شهر و پیشبینی میشود این عدد در تابستان به ۲۷۰ برسد. تنش آبی یعنی اخلال در روند طبیعی آبرسانی؛ چه آب شرب، چه صنعتی و چه کشاورزی.
آیا سدسازی در کل کشور ایرادات یکسانی داشته است؟ تمام سدهای کشور مشکل دارند یا فقط بعضی از آنها؟
مسلما تمام سدهای کشور کارشناسی شدهاند و فاز مطالعاتی را پشتسر گذاشتهاند. در بحث سدسازی یا هر پروژه عمرانی دیگری، یک فرمول ساده وجود دارد؛ محاسبه هزینه و فایده. هر وقت هزینه بیشتر از فایده شد یعنی انجام آن کار غیرعقلانی است. و اگر فایده بیشتر از هزینه بود یعنی آن کار باید انجام شود.
چند روز پیش با دکتر مسعود تجریشی، معاون محیط زیست انسانی سازمان محیط زیست صحبت میکردم و به ایشان گفتم مگر سدهای احداث شده در کشور ارزیابی محیط زیستی نشده بودند؟ گفتند چرا، تمام سدها ارزیابی محیط زیستی دارند؛ اما ارزیابی محیط زیستی را کارفرما و مشاور انجام دادهاند! این نکته بسیار مهمی است. یک کارفرما مطمئنا جوری گزارش را مینویسد که کارش انجام بشود. برای کسانی که میخواهند سدی بسازند با چند صد میلیارد بودجه، بهتر است که آن سد در هر صورتی ساخته شود.
بعضی سدهای کشور البته موفق بودهاند؛ اما بیشتر سدها نیز با نادیده گرفتن مسائل مهمی از جمله خسارات محیط زیستی عدیده، بهم ریختن تعادل آب هلی زیرزمینی و سطحی بهمراه تغییر الگوی زیست اجتماعی ساکنان بالادست و پاییندست ساخته شدهاند. بهترین مثال سد گتوند است. دریاچه این سد روی زمینهایی قرار دارد که به لحاظ زمینشناسی دارای لایههای نمکی و گچی هستند. هنگام ساخت سد هشدار داده شده بود که انحلال این املاح کیفیت آب را بشدت پایین میاورند اما مشاوران پروژه با تکیه بر این که در حجم کامل دریاچه پشت سد، این مقدار نمک و گچ تاثیری ندارد و همچنین مهندسین راهکاری پیشنهاد داده بودند برای جلوگیری از شور شدن آب. زمین شناسان با رد این استدلال ها، تاکید بر بلااستفاده بودن آب سد داشتند. اما همیشه هنگام اجرا پروژه در کشور ما، تغییراتی در طرح انجام میگیرد. متاسفانه آب سد گتوند شور شد و آب رودخانه آب شیرینی هم که به این سد میاید، تبدیل به آب شور میشود. و این آب شور حتی در کشاورزی هم قابل استفاده نیست و هر چه ورودی آب دریاچه کمتر گردد بدلیل خشکسالی، کیفیت آب خرابتر میشود.
سد تنها برای کنترل سیلاب ساخته نمیشود. باید آسیبهای محیط زیستی را نیز در زمره هزینههای یک پروژه در نظر بگیریم. مثال دیگر شهرهای دهدز و ایذه هستند که بین دو سد کارون ۳و ۴ قرار گرفتهاند. هر دو شهر در بحران آب به سر میبرند با اینکه فاصله آنها با دو سد بزرگ کمتر از ۱۰۰ کیلومتر است. خب چرا دهدز دیگر آب ندارد؟ زیرا با احداث این سدها میزان تغذیه آبهای زیرزمینی در پایین دست، و همچنین امکان تغذیه ابخوان آب از بین رفته است و بدلیل کاهش بارندگی چاههای آب منطقه خشک شدهاند.
نکته دیگر اینکه طبق آمار مرکز پژوهشهای مجلس به طور متوسط در ۲۰ سال گذشته تنها ۴۴ درصد ظرفیت سدها پر شده است یعنی زیر ۵۰ درصد! و این ۲۰ سال هدر عمر مفید سدها رقم بزرگی است که البته با راهکارهایی میتوان عمرشان را افزایش داد. این یعنی ساخت این سدها بیشترهزینه بوده است! امسال بدلیل کاهش حدود ۴۵ درصدی بارش ها در کل کشور در مناطقی سدها دیگر حتی آبی هم پشتشان نیست که کنترل کنند!
بعد مسئله انتقال آب بین حوزهای پیش میآید. چند سال پیش آب زاینده رود را بردند یزد و به جای آنکه ترکیب کشاورزی منطقه زاینده رود را تغییر بدهند و به کشاورزان برای تغییر شغل کمک کنند، امروز که نیاز آبی آن منطقه بالا رفته، آب را از چهارمحال و بختیاری و سرچشمههای کارون آب میآورند برای زاینده رود! که خب این باعث آسیب نواحی پایین دست کارون میشود. این یعنی عدالت آبی میان استانها رعایت نشده است. یزد خودش میتوانست آب مورد نیازش را تامین کند ولی وقتی صنایع متعدد در کویر تاسیس میشوند این مشکل پیش میاید.
به جای بازیافت فاضلاب شهری، از آب شیرین برای صنایع استفاده میکنیم! و در نهایت باید از خلیج فارس لوله بکشیم و آب بیاوریم برای صنایع! همه اینها ضعف و دستپاچگی مدیریت کلان کشور را نشان میدهد. کشاورزان ما دچار کم آبی شدهاند و شهرها باید سهمیهبندی آب را تحمل کنند. درحالی که میشد از وقوع بسیاری از این موارد جلوگیری کرد.
صنایع تا چه اندازه در بحران نقش دارند؟ مثلا اگر صنایع تولید فولاد را از اصفهان، یا پتروشیمی را از فارس خارج کنیم، آیا منابع آبی نفس راحتی میکشند و کشاورزان میتوانند به راحتی کشاورزی کنند؟
خیر، نمیتوانند به راحتی کشاورزی کنند. ۹۰ درصد نیاز آبی کشور در کشاورزی مصرف میشود و فقط حدود ۲ درصد جهت صنایع. اما نقش صنایع در آلودگی منابع آب و بلااستفاده کردن آب بسیار زیاد است. در حدی ممکن است به مناطق اطرافشان کمک شود، چون پتروشیمی و فولاد صنایع آببری هستند، ولی در آن صورت آیا درست است که همه چیز را فدای کشاورزی کنیم؟ چرا باید حتما کشاورزی کنیم وقتی امکان دیگری هم وجود دارد؟ همچنین میتوان صنایع را به مکانهای مناسب منتقل کرد. مثلا اجازه ندهیم صنایع پتروشیمی و فولاد در مرکز کشور ساخته شوند و همهشان بروند نزدیک دریا. کار درست همین است، باید بدانیم جای درست هر چیزی کجاست. کشاورزی و صنعت ما با چه محصولاتی کجا باید باشند. اینها مسائلی است که باید دایما صحبت کرد. چرا پساب تصفیه شده شهرهای بزرگ و کوچک به صنعت ندهیم و صنایع جدید را مکان یابی بهتری کنیم
توسعه صنایع سنگین نظیر ذوبآهن پاسارگاد، در حالیکه با کم آبی مواجه هستیم، منطقی است؟
تنها یک راهحل وجود دارد. باید آب مصرفی شهرهایی مثل آباده یا اقلید را بازیافت کرده و به ذوب آهن پاسارگاد بفروشند. آب باید قیمتگذاری شود. نمیگوییم همه چیز را تعطیل کنیم، چون در آن صورت مشکل بیکاری پیش میآید. ولی باید به مدیر واحد صنعتی گفت که مجبور است آب را بخرد و اجازه ندارد در محوطه کارخانه چاه حفر کند.
در برنامه ششم توسعه نوشته شده که حفر چاه جدید در دشتهای ممنوعه، ممنوع است! کشت برنج در خیلی نقاط کشور ممنوع است. ولی یک نماینده مجلس به خاطر کارهای انتخاباتی میرود مجوز کشت برنج برای اهالی حوزه انتخابی خود میگیرد. باید نسبت به چنین مسائلی حساس و جامعنگر باشیم. مصرف، توزیع و اتلاف آب را با هم در نظر بگیریم. به کشاورزان درباره آبهای زیرزمینی آموزش بدهیم زیرا چون آن را نمیبینند، درک درستی از آن ندارند.
برای مدیران عکس گرفتن با یک پروژه بتنی سدسازی بسیار زیباتر است تا عکس گرفتن با پروژهای مرتبط با احیای آبهای زیرزمینی! آنجا میتواند بگوید هزاران تن بتن و فولاد مصرف شده، ولی تغذیه مصنوعی و نجات یک دشت درحال نابودی، چه چیزی برای عکس گرفتن دارد؟ به این میگویند مدیریت سازهای! دوست دارند حتما سازهای بسازند تا در رزومهشان درج شود. اینها معضلاتی است که کسی درباره آنها صحبت نمیکند و خیلی شجاعت میخواهد تا در این زمینه مطالبهگری کنید. چرا تغذیه مصنوعی و پخش سیلاب انجام نمیشود؟ چرا بارانهای خوزستان هرسال مردم شهرها را نابود میکند؟
در اینباره باید پروژههای موفق را هم معرفی و تشویق کرد. نمیگویم این کارها انجام نشده، ولی روی آنها تبلیغ نمیشود. یکی از دلایل آن مدیریت مرکزی آب است. تصمیمات در یک دفتر در تهران گرفته شده و به استانها ابلاغ میشود. باید به سمت مدیریت منطقهای و حوضهای آب بطور کامل حرکت کنیم. حوضه بختگان باید قدرت مدیریت داشته باشد، و بتواند مدیریت جامع بر تمام مصرف را اعمال کند نه اینکه فقط اسما مدیری انتخاب بشود ولی زیر نظر استانداری و ادارات دیگر استان باشد.
آیا امید بستن به تغییر فاز اقیانوس اطلس، برای افزایش بارش باران و برطرف شدن بحران صحیح است؟
اگر در غالب منطقهای نگاه کنیم، میتواند صحیح باشد. یک توده بارشی از دریای مدیترانه یا اقیانوس اطلس حرکت میکند و اگر خوش شانس باشیم به ایران برسد و میبارد. ولی ما دچار تغییر اقلیم شدهایم، یعنی الگوی بارشها عوض شده است. برای مثال در گذشته در شیراز به ندرت بارشی داشتیم که شدت آن خیلی زیاد باشد و به اصطلاح طی یک ساعت اندازه پنج روز باران ببارد. این تغییر الگوی بارش را نشان میدهد و بخش عمده آن نیز برمیگردد به تغییرات آب و هوایی جهان.
معضل آنجاست که وقتی هوا آلوده است منتظر باد و باران هستیم تا هوا را پاک کند. این مدیریت فلهای است. ما در منطقه خشک و نیمه خشک جهان هستیم و نباید چشممان به آسمان باشد و منتظر کمک اقیانوس باشیم!من شخصا اعتقادی به این بحثها و امید بستن به تغییرات یک نقطه در اقیانوس ندارم. بحث آب و هوا یک بحث جهانی است و در کنار آن بحث منطقهای مطرح میشود. در بحث منطقهای دورههای خشکسالی داریم، مثلا ۱۰ سال خشکسالی است. کشور ما هم در یک دوره خشکسالی قرار دارد. سال ۹۸-۹۹ که یک مقدار بارشها بیشتر شد و همه میگفتند وارد دوره ترسالی شدیم، گفتم که اینطور نیست و دوره ترسالی باید چندسال پشت سر هم باشد نه یکسال. میبینید که اکنون در اوج خشکسالی هستیم و فشار زیادی به منابع آب زیرزمینی بالاخص و همینطور به آبهای سطحی وارد شده است.
اینکه دشتها آبهای زیرزمینی از دست رفته را برگردانند به راحتی امکانپذیر نیست. در استان فارس با مسئله فرونشست زمین مواجه هستیم. چون زمانی که آب زیرزمینی مصرف شود، خلل و فرج داخل خاک خالی شده و به دلیل وزن حجم خاک بالایی، این خلل و فرج آبه آرامی از بین میروند و فرونشست بوجود میآید. بعضی دشتها چندین متر نشست کردهاند، در استان اصفهان دشتهای هستند که سالیانه ۳ سانتیمتر نشست میکنند، کجا قرار دارند؟ زیر فرودگاه، خطوط انتقال نیرو، مناطق مسکونی، شما ببینین چه خطری در کنین است. در چنین حالتی هرچهقدر هم باران ببارد، دیگر خلل و فرجی نیست که پر بشود و سفره آب زیرزمینی را تشکیل بدهد و در نتیجه باران تبدیل به سیلاب میشود. قبلا باران که میبارید در خاک فرو میرفت؛ ولی امروز دشتی که نشست کرده، دیگر خلل فرجی در خاک آن نیست و آب روی سطح باقی میماند و تشکیل سیلاب میدهد! برای همین میگوییم بعضی دشتهای کشور دیگر قابل برگشت نیستند.
در دشتهای دچار فرونشست، آیا به صورت مصنوعی هم نمیتوان خلل و فرج در خاک را ایجاد کرد؟
تا زمانی که بحث سفرههای آب درون خلل و فرج خاک است، خیر. مگر اینکه به سنگ برسیم، همان مسئله سنگهای آهکی که عرض کردم. ولی مشکل ما سفرههای آب زیرزمینی دشتهاست و ابخوان دشت ها معمولا رسوبات با خلل و فرج زیاد هستند که سطح بالای آن ها از خاک هستند. ضمنا هنگام سیلاب در این دشتها بحث فرسایش خاک را هم داریم. سالها طول میکشد تا یک سانتیمتر خاک تولید شود و یک باران ۱۰ میلیمتری آن را میشورد و میبرد.
در سالیان اخیر واحدهای پرورش ماهی زیادی شروع به کار کردهاند، که اکثرا در حوزه پرورش ماهیان آب شیرین فعال هستند. این واحدهای پرورش ماهی مانع کشاورزی هستند؟
واحدهای پرورش ماهی یک جنبه مثبت دارند؛ آبی که از آن خارج میشود، اگر کنترل شده باشد به دلیل وجود فضولات ماهی در آن، برای کشاورزی مناسب است. حتی میتوان مواد آلی و معدنی موجود آب خروجی را با یک تصفیه خیلی ساده جدا کرد و به عنوان کود به کشاورزان فروخت. در جهان این کار به عنوان سیستمهای بسته پرورش ماهی انجام میشود. اما اگر منطقه خشک باشد و تبخیر بالا، خب مشکل میآفریند. یعنی آب این واحدها برای کشاورزی خوب، ولی اتلاف آن زیاد است. لذا بهتر است واحدهای پرورش ماهی سرپوشیده باشند. البته اگر قرار است پرورش ماهی با استفاده از حقآبه کشاورزی انجام بگیرد، باید آن را در یک طرح جامع بررسی کرد و ببینند کدام اقتصادیتر است.
آیا ساخت آب شیرین کنهای بزرگ، راه حل بحران آب است؟
راهکار درجه یکی نیست، ولی به عنوان یک راهکار جهت تامین آب شهری میتوان آن را در نظر گرفت. فکر میکنید آب را چگونه از خلیج فارس به کویر مرکزی میبرند؟ آب دریا را شیرین و منتقل میکنند. بزرگترین شیرین کننده مصنوعی آب اکنون در عربستان قرار دارد و در بسیاری از کشورهای دیگر هم از آنها استفاده میکنند. این شیرین کنندهها احتیاج به انرژی دارند و سوخت فسیلی بسیار زیادی برای این کار مصرف میشود. همچنین نزدیک به ۸۰ درصد پساب دارند و باید کانالی تعبیه کرد برای انتقال پساب دستگاه که از آب شور و املاح دیگر تشکیل شده است. یا باید برود در دریا، یا دریاچهای و هرجا برود آنجا را شور میکند. اما به عنوان یک راهحل برای مصارف آب شهری فقط، چون آب شهری آب گرانی است و میتوانند آب شیرینشده را به قیمت بفروشند، این کار صرفه اقتصادی و محیط زیستی دارد.
اما اینکه مقدار زیادی آب را شیرین کنید و انتقال دهید به مرکز کشور برای یک واحد صنعت فولاد، عاقلانه نیست و هیچ ارزیابی محیط زیستی واقعبینانهای این کار را تایید نمیکند. اسمزمعکوس برای شهرهایی که نزدیک منبع آب شور قرار دارند، مثل شهرهای ساحلی، میتواند به مصرف آب شهری کمک کند. مسلما اینکار برای تامین آب بوشهر، بهتر از انتقال آب چمشه شاپور کازرون به بوشهر است.
با وضعیت فعلی چقدر تا غیرقابل زیست شدن ایران فاصله داریم؟
برخی نقاط کشور، مثل مناطق شمالی که به طور طبیعی بارشهای بیشتری دارند، مسلما با وضعیت فعلی دیرتر به چنین شرایطی خواهند رسید. اما مناطقی در سیستان و بلوچستان، یا شرق استان فارس همین الان هم تا حدودی غیرقابل زیست شدهاند. قسمتهایی از خراسان جنوبی و ننقاط مرکزی و روستاهایی در خوزستان نیز اکنون غیرقابل سکونت است چون آبی آنجا وجود ندارد. اگر کسی هم هنوز آنجاست، با تانکر آب میبرند برایشان، یا با بشکه از کیلومترها آنطرفتر آب میآورند.
فکر میکنم بعضی مناطق کشور اکنون غیرقابل زیست شدهاند و اگر با همین فرمان پیش برویم، بسیاری از مناطق دیگر هم حتی در همین چندسال آینده، با تنشهای اجتماعی و شورشهای امنیتی مواجه خواهند شد. مهاجرتها افزایش مییابند و ناعدالتی محیط زیستی باعث بروز درگیریهای محلی و قومی و منطقهای میشود. فکر میکنم وارد این مرحله شدهایم، ولی نمیدانم چه زمانی به انتهای آن خواهیم رسید.