• امروز : سه شنبه - ۱ آبان - ۱۴۰۳

خدا و هستی در اندیشه بزرگان ادب فارسی

  • کد خبر : 2454
  • 12 شهریور 1399 - 7:44
خدا و هستی در اندیشه بزرگان ادب فارسی
هر گاه متون کهن و پر بار ایران زمین را می گشایی اغلب نویسنده هاو یا شاعران، ابتدای دفتر و کتابشان را با ستایش خداوند، ستودن بزرگان و پایه گذاران دین و آیین ، شروع می کنند و شاعر یا نویسنده می کوشد تا شیره جانش را در کلام آغازین خود بریزد.

به گزارش نبض وطن، هر گاه متون کهن و پر بار ایران زمین را می گشایی اغلب نویسنده هاو یا شاعران، ابتدای دفتر و کتابشان را با ستایش خداوند، ستودن بزرگان و پایه گذاران دین و آیین ، شروع می کنند . شاعر یا نویسنده می کوشد بیشترین انرژی و توان فکری خود را در مقدمه کتاب بکار ببرد و به عبارتی سعی می کند تا شیره جانش را در کلام آغازین خود بریزد ، با آوردن زیبا ترین صنایع لفظی و معنوی بر جاذبه سخن و سحر کلام بیافزاید تا مخاطب را در دروازه اندیشه خود میخکوب و به دام بیاندازد ، بنا براین گزاف نیست که بگوییم بهترین عرصه خودنمایی و پیکار بزرگان ادب فارسی در مقدمه ی آثار آنها قابل جستجو است .
در این راستا ، و با هدف بررسی اجمالی برخی از این مقدمه ها ، به سراغ تعدادی از شاعران و سخن سرایان برجسته ادب فارسی رفتم ، با سعدی به گلستان و بوستان درآمدم ، با نظامی، رد پای خسرو و شیرین ولیلی ومجنون را گرفتم تا شاید به دیارشان برسم . خاقانی را در دربار شروان شاه در حال مدح پادشاه دیدم واین ناصر خسرو بود که در دره یَمگان ایالت بدخشان افغانستان از طالبان زمانه اش می نالید ، عطار در منطق الطیر همچون پرنده ای بود بر شاخ درختی آماده پرواز ، در مثنوی، مولانا را نی بر لب دیدم که آواز خدا در می داد ، و حافظ در ابتدای غزلش رندانه نشسته بود و نهایتا فردوسی با دنیایی ازحشمت و شکوه در بارگاه شهنامه نشسته بود.
سعدی در بوستان
به نام خداوند جان آفرین * حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده دستگیر * کریم خطا بخش پوزش پذیر
سعدی در گلستان
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و…..
عطار در منطق الطیر
آفرین جان آفرین پاک را * آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بر آب بنیاد او نهاد * خاکیان را عمر بر باد او نهاد
قاآنی
دوشم ندا رسید ز درگاه ‌کبریا * کای بنده‌کبر بهتر ازین عجز با ریا
خوانی مرا خبیر و خلاف تو آشکار* دانی مرا بصیر و نفاق تو برملا

ناصر خسرو
ای قبه گردنده بی‌روزن خضرا * با قامت فرتوتی و با قوت برنا
فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر * ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما
مولانا در مثنوی
بشنو این نی چون شکایت می‌کند * از جداییها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند * در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
مولانا در دیوان شمس
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها * ای آتش افروخته در بیشه اندیشه‌ها
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی * بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
نظامی در خسرو و شیرین
خداوندا در توفیق بگشای * نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید * زبانی کافرینت را سراید
نظامی در لیلی و مجنون
ای نام تو بهترین سرآغاز* بی‌نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم * جز نام تو نیست بر زبانم
حافظ
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها * که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید * ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
فردوسی آغاز کتاب
به نام خداوند جان و خرد * کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای * خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر * فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست * نگارنده بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را * نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه * که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد * نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی * همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست * میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی * در اندیشه سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان * ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی * ز گفتار بی‌کار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه * به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود * ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیست * ز هستی مر اندیشه را راه نیست
فردوسی بخش ۳ اندر آفرینش عالم
از آغاز باید که دانی درست * سر مایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید * بدان تا توانایی آرد پدید
هرچند نویسنده بیش از هرچیز دل در گرو مولانا و بعد از آن سعدی و حافظ دارد ولی از این حقیقت نمی توان عبور کرد که ، آنچه را فردوسی در ابتدای کتابش گرد آورده ، سخنهایی هستند که تمام فیلسوفان ، عارفان ، عالمان دین و اخلاق پیرامون آن به گرایش ها و گونه های مختلف سخن گفته اند و هنوز به انتها نرسیده اند .
به هوشمندی باید گفت هر کدام از ابیات ابتدایی کتاب فردوسی حاوی شرح و بسط فروانند که در این مختصر نمی گنجد. مولانا در مثنوی و در بیان مفهوم آخرین بیتی که از فردوسی آوردم
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید … ، سخنها و حکایتهای شگرف و حیرت افزایی دارد که برای پرهیز از دراز نویسی از ورود به آنها صرف نظر می کنم .
“حبیب ادیبی سده”

لینک کوتاه : http://www.nabzevatan.ir/?p=2454

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.